پنجشنبه ۱۴۰۴/۰۹/۲۷ 18:2
تصاحب بلاگفا
خیلی عجیبه الان که داشتم نگاه میکردم اکثر وبلاگایی که بهشون سر میزنم.. اصن اکثر چیه همشون کنکورین! چه جالب :)
پ.ن: شایدم من همش میرم سراغ کنکوریا؟ نمیدونم!
پنجشنبه ۱۴۰۴/۰۹/۲۷ 18:2
خیلی عجیبه الان که داشتم نگاه میکردم اکثر وبلاگایی که بهشون سر میزنم.. اصن اکثر چیه همشون کنکورین! چه جالب :)
پ.ن: شایدم من همش میرم سراغ کنکوریا؟ نمیدونم!
سه شنبه ۱۴۰۴/۰۹/۲۵ 20:15
یهو یاد امتحان حسابان امروز افتادم
آخه خواهر من چرا سوالات اینجوریه؟
تا آخر آزمون از 11 تا سوال فقط دوتاش صنفه موند جوابای سوالای قبلی هم توی گزینه ها بود ولی همش یه دویی یه منفی یه کوفتی یه ..... با بقیه اختلاف داشتم
اصلا جوابا رو با نوزده و نود ونه که چک کردم پشمام ریخت دچار یاس فلسفی شده بودم میخواستم زنگ بعدش با مشت برم تو صورت مقرب که مثل یه بچه خوب سر جام نشستم و در سکوت حرص و افسردگی و شیر کاکائو خوردم :)
سه شنبه ۱۴۰۴/۰۹/۲۵ 20:3
مقرب خوشگل من :)
من که میدونم این تسای آسون غلظت کنکور فقط یه تیکه کوچولووووووووووووووووووووووووووووو از تستای اصلیه :)
باعث میشه بدتر بترسم کههههههههه :))
سه شنبه ۱۴۰۴/۰۹/۲۵ 20:1
حس چرتیه وقتی وسط تایپ کردن یهو به خودت میگی چرا اون باید دلش بخواد به حرفام گوش بده؟ ته این همه حرف من یه اوهوم میگه و میره و بعد اون شونصد خطی که تایپ کرده بودی رو پاک میکنی :
سه شنبه ۱۴۰۴/۰۹/۲۵ 19:32
اینقدر امتحانای ترممون زیاده با اینکه پشت سر هم تقریبا چیدن بازم توی دوهفته جمع نمیشه که من برم اعتکاف
این چه زندگیه .... ایه :")
یکشنبه ۱۴۰۴/۰۹/۲۳ 23:44
سوالای حد کنکور ریاضی جدیدا یه جوریه عیجب شده که یا حسین :/
یکشنبه ۱۴۰۴/۰۹/۲۳ 23:35
من نمیفهمم! رضوی جان چه اصراریه که حتما 400 تا سوالو بچپونی تو ی جزوه و من الان مجبور شم 100 تاشو بکوب در عرض یه ساعت فقط پر کنم از رو پاسخنامه :/
یکشنبه ۱۴۰۴/۰۹/۲۳ 21:25
هعی، گوشی که باهاش وبلاگو مینوشتم به فنا رفت و بیچاره گشتم :")
حداقلش اینه که یه لپ تاپ هست و میتونم کهکشانو زنده نگه دارم :")
یکشنبه ۱۴۰۴/۰۹/۲۳ 2:26
خب این یکی یکم عجیب پیش رفت، شاکی داستان یه پسر بچه است که از کمر به پایین معلوله، با مامانش که از یتیم خونه فرار کرده و توی شونزده سالگی بچه دار شده زندگی میکنه و از خدا به خاطر به دنیا اومدنش شکایت داره و میخواد خسارت بگیره
یه ماجرایی این وسط هست اونم اینکه وقتی مامانه فرار میکنه از یتیتم خونه یه بنیادی بهش میگه که ما توی به دنیا آوردن بچه ات کمکت میکنیم و زایمان رو برات انجام میدیم، اما کاری که میکنن اینکه اصلا به شرایط این بیچاره توجهی نمیکنن و مدام اصرار دارن زایمان کنه و حتی با وجود این اصرارشون اصلا توی زمان بارداری توجهی به مادر نمیکنن و آزمایشات و بررسی های لازم رو انجام نمیدن، خب طبیعتا دختره هم با اون رژیم غذایی بدش که پر از سوجو و فست فود بوده نهایتا به این منجر میشه که بچه اش از کمر به پایین فلج میشه
حالا این وکیلا اومدن و میگن که بیمارستان و بنیاد مقصره چون سقط انجام نداده و این وسط قاضی میگه که قانون کره میگه هر انسانی توی هر شرایطی جانش ارزشمنده و درخواست خسارت رو رد میکنه
به نظر از اولش اشتباه پیش رفتن هرچند چون بیشتر از ده سال از این ماجرا گذشته بوده و بیمارستان هر ده سال مدارک رو از بین میبره، مدرکی دال بر بی توجهی بیمارستان به شرایط دختره نبوده، اما بازم بحث سقط رو پیش کشیدن اونم جلوی خود بچهه خیلی اشتباهه
نمیشه چون مامانه توسط یه عوضی این بلا سرش اومده و حالا هیچ کسی بهشون توجه نمیکنه اون بچه بیچاره رو کشت، عملا قتل نفسه به جاش باید ازش مراقبت میشد تا دچار این مشکل نشه
اما شخصیت های سریال اصرار دارن که مادره اصن نباید زایمان میکرد! واقعا منطق داستان سریال رو نمیفهمم! ولی درکل امیدوارم قسمت بعد منطقی تر پیش برن!
و این سریال یه اپیلوگ خییلیییییی ناز داشت :)
شنبه ۱۴۰۴/۰۹/۲۲ 19:30
عزیز من خوشگل من تورو سر جدت پاشو برو درستو بخوووون :")
کاش یکی دعوام کنه برم سراغ درسام :|
شنبه ۱۴۰۴/۰۹/۲۲ 16:51
میدونی، دلم میخواد برم تو فضا درس بخونم واقعا میگم! انگار به جای یه سال شاید دوسال هم نه ولی حداقل یه سال و نیم وقت دارم شایدم یکی دو ماه بیشتر
خیلی بهتره :')
شنبه ۱۴۰۴/۰۹/۲۲ 1:11

عععععع پسره ی عوضییییییی
من به تو اعتماد کردممممممممممممم بی.شعورررررررررر :|
پنجشنبه ۱۴۰۴/۰۹/۲۰ 1:25
عررررررررر
سجیاجیاقحلافحلتفحقتجبتبجفنق
گابلینو نمیتونممممممممممم یحیازحبتل
واقعا از کامیون بدم میاد :|
پ.ن: یادم باشه من عاشق سریال گابلین بودم :)
چهارشنبه ۱۴۰۴/۰۹/۱۹ 17:5
نمیدونم کسی دیگه ای هم مث من هست یا نه ولی یهو یه کار باحال و گوگولی به ذهنم میرسه ولی چند دقیقه بعدش یهو ولش میکنم
مثلا همین الان داشتم میگفتم خب حالا که پاسور جان تلاششو کرده یه کارت پستال کوچولو براش درست کنم که خوشحال بشه، نیم ساعته دارم دنبال نقاشیو عکس واسه ایده گرفتن میگردم ولی به محض اینکه چیزایی که میخواستمو پیدا کردم یهو پشیمون شدم
"اگه دوست نداشته باشه چی؟ اگه بدتر ناراحتش کنه که آره ما باختیم و این دیگه چه کاریه و اینا چی؟ اصن مگه من کیم که بخوام اینقدر به همچین چیزی اهمیت بدم؟ من حتی تو تیمشونم نبودم، چرا باید همچین کاری کنم؟"
شنبه ۱۴۰۴/۰۹/۱۵ 17:4
دیشب سر سریال به مرز خودزنی رسیده بودم، اونم کی؟ عزیز محترمی که داشت تا دوساعت قبلش میگفت اه چقدر کلیشه ایه این سریال! اما بازم با وجود کلیشه هاش خیلی خرننننننننننننن :))
اصن نمیتونم واقعا این دوتا رو :،) از شدت ذوق فقط توسنتم بزن استپ و شونصد بار تو رخت خوابم غلت بزنم :)
۱۸:۰۲ پ.ن: ولی خب وقتی ام که دیگه دوتاشون میفهمن که همون دوست دارن از اونجا به بعد دیگه حال نمیده. همون خنگ بازیاشون بامزه اس :)
قالب طراحی شده توسط:
استلا ★ Stella